با دلم گفتم ای دل پریشونم
یه پارچه دردی نگو نمیدونم
گفتم که ای دل دله غافل راهه عاشقی راه سوختنه
بیراهه نرو کارت باختنه
رفت و رفت و باخت رفت و رفت و سوخت
طفلک دلم دله برگ گل من کی باورش بود بازیچه بودن؟
رفت و رفت و رفت مثل تشنه ها اما جای آب روی شعله ها
لرزیدو لرزید تو قاب سینه
با لرزه ها گفت دل کارش اینه
دل اگه دله کارش مشکله اگه نلرزه از خاک و گله
دل که دل باشه می سوزه
دل که دل باشه می بازه
|